دوباره شدم همون آدم کتابخون قبلی، همش دنبال فرصتی ام واسه کتاب خوندن. این قضیه منو خیلی بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنین خوشحال کرده چون دیگه اون حس به درد نخور بودن و مفید نبودن رو ندارم.

فکر کنم به این وقفه، واسه دوباره کتاب خون شدن، نیاز داشتم. به نظرم اولین و مهم ترین چیزی که باعث شد دوباره به اون روزای اوج کتاب خونی برگردم، دلتنگ شدن، بود. من دلتنگ بوی کتابای تازه شدم. دلتنگ اون حس بیخیالی که موقع کتاب خوندن میاد سراغم، شدم. همون لحظه ای که خودمو میزارم به جای یکی از شخصیت های داستان و چیزی جز ادامه داستان برام مهم نیست. دلتنگ چایی یا نسکافه ای شدم که حین کتاب خوندن میخوردم، شاید کمی عجیب باشه ولی به نظرم طعمشون با همه چایی ها و نسکافه های دیگه فرق داره. 

تو این مدت یادگرفتم بهتره یه وقتایی هم صرفا به خاطر لذت یا خوش گذرونی کتاب بخونم مثل رمانی آبکی که از همون اولین سطرش تا آخر داستان رو میشه حدس زد و اگر من از این کار خوشم میاد لذت میبرم و خوشحالم میکنه هیچ عیبی در انجام دادنش نیست.تا همین چند وقت پیش فکر میکردم خوندن رمان فقط تلف کردن وقته و چیزی به من اضافه نمیکنه یا باعث نمیشه که آدم بهتری بشم ولی جایی خوندم که "خوندن رمان یا کتابای داستانی به ما امکان تجربه کردن زندگی هایی رو میده که احتمالا هیچوقت تو زندگی خودمون نتونیم تجربشون کنیم." پس چرا من همچین فرصت هیجان انگیزی رو از خودم بگیرم. من خیلی به ادبیات کلاسیک علاقه دارم و همین یک دلیل کافی بود تا دوباره سراغ جین آستن و تولسوی برم.

با همه ی این اوصاف هنوز کمی از اون حس "تلف کردن وقت" تو سرم مونده بود. واسه حل این مشکل تصمیم گرفتم تو یه روز چند کتاب مختلف بخونم. فعلا من تو یه روز دوتا کتاب مختلف میخونم. از اونجایی که من صبح ها بیشترین بازدهی رو دارم تصمیم گرفتم واسه صبح یه کتاب غیر داستانی بخونم. و یه کتاب روانشناسی انتخاب کردم. برای بعدازظهر های کشدار تابستون هم فعلا آناکارنینا رو میخونم.

دلیل بعدی هم، دوست عزیز کتابخونم و همه ی پیج هایی بود که درمود کتاب و کتابخونی تو اینستاگرام دنبال میکنم و همه ی ویدئو هایی که تو یوتیوب در مورد کتاب و کتاب خونی میدیدم. همه اون عکسا و همه ی حرفایی که در مورد کتاب میشنیدم،همشون آدم رقابتی درونم رو قلقلک میدادن و باعث شدن فکر کنم که از همه ی عالم و آدم عقب موندم و باید که دست به کار شم.

الان دیگه خودمو خیلی به خاطر روزایی که کتاب نخوندم یا خیلی کم خوندم مقصر نمیدونم و همه چیزایی که این چند وقته فهمیدم و یا  یاد گرفتم باعث میشن به این تنیجه برسم که این یه وقفه ی لازم و مهمی تو زندگیم بوده و از این بابت هم خیلی خوشحالم.

چی شد که دوباره یه خوره کتاب (بوک ورم) شدم

لذت خواندن در عصر حواس پرتی

با اینا تابستونو سر میکنم

کتاب ,رو ,تو ,یه ,ی ,خوندن ,همه ی ,و همه ,اون حس ,کتاب خوندن ,مورد کتاب

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کاشت مو ریش ابرو جدیدترین روش بدون جراحی و بخیه پیاده رو نمایندگی فروش ویژه خدمات تعمیر کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی من و همسرم مدرس زبان های انگلیسی و فرانسوی هستیم مجتمع هوشمند فردوسی حکیم avionics-shop دماکاران حفاظ پردیس یاس رمان آینده تکنولوژی های پزشکی